سخن نخست

بسم اللّه الرحمن الرحیم

 

یا مهدی ادرکنی

سپاس و ستایش خداوند را سزاست که پروردگار عالمیان است وبرترین صلوات و سلامها نثار نیکوترین آفریدگان خدا، حضرت محمد و خاندان پاک او باد، به ویژه امام دوران و صاحب زمان، حضرت مهدى حجّت منتظر (عجل الله تعالى فرجه الشریف)

(اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فِی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَة وَلِیَّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیها طَویلاً)

شوق پرواز با منتظران

ما سایه نشینان ابر «اهل زمین» هستیم. که پاى بر خاک داریم و فراتر از خاک را تجربه نکرده ایم،  که تا ابر هست از دیدار خورشید و از تابش مستقیم آفتاب محرومیم.

 (حضرت مهدى(علیه السلام) : «و امّا وَجهُ الانتفاع بى فى غیبتى فکالانتفاع بالشمس اذا غَیَّبَها عَنِ الابصار السحاب .» «کیفیت بهره ورى از من در دوران غیبتم همچون بهره بردن از خورشید است زمانى که ابرها آن را از دیدگان فرو پوشیده باشند.»  (کمال الدین، ج 2، ص 458)

امّا آنها که بالى یا مجالى براى پرواز دارند، اگر خود پرواز کنند یا بر بال پرنده اى نشسته، دل از خاک برکنده و چند صدمترى فراتر از خاک را مشاهده کنند، به آسانى خود را در معرض نگاه مستقیم خورشید مى بینند و گرماى آفتاب را بر رگ و پوست خویش لمس مى نمایند.

بلکه اگر اهل پرواز و دل برکندن از خاک هم نباشند، همینکه پایى براى صعود داشته باشند و از گستره عادىِ زندگىِ زمینى فراتر روند، چه بسا هنوز به قله کوه نرسیده، ابرها را زیرپاى خویش ببینند و جمال دلا راى خورشید را، بر بالاى سر خود نظاره کنند.

منتظرانِ حضرت مهدى(علیه السلام)، آن خورشید همیشه فروزان منظومه هستى، چنین حالى دارند. تا آن زمان که دلبستگان به خورد و خواب و خانه و خلوتِ خویشند از دیدار محرومند، اگر چه خود را از منتظران بدانند و براى رسیدن روزى آفتابى، در پى بر طرف شدن ابرهاى تیره غیبت، لحظه شمارى کنند.

امّا آنگاه که پاى در راه خویشتن سازى و دیگرسازى مى نهند و صخره هاى سخت حوادث و ابتلاءات دوران غیبت را یکى پس از دیگرى در مى نوردند، دیرى نمى پاید که به قله اى آفتاب گرفته دست مى یابند و جلالت بیمثال خورشید عالم افروز زاده زهرا را به تماشا مى نشینند.

لکن خوشا به حال آنان که عرفان و سوز و مجاهدت شان، بال پروازشان است و دنیاى حقیر و متاع قلیل، دل آسمانى شان را هرگز تسخیر نمى کند. راستى آنان در آن اوج فراتر از اینهمه ابرى که فضاى زندگى ما را پوشانده است، چه مى بینند؟!

حدیث شیعه مهدی (علیه السلام)

سخن از «مهدى» (علیه السلام)، سخن از «هدایت» است.

سخن از «غیبت»، حدیث «جستجو» است.

سخن از «انتظار»، روایت «حرکت و پویایى» است.

سخن از «ظهور»، بحث از «اشتیاق رهایى» است.

«شوق رهایى»، «حرکت» مى آفریند، و نتیجه «جستجو»، حصول «هدایت» است.

«شیعه بودن» با جمود و سکون سازگار نیست. «شیعه» یعنى «پیرو» و لازمه «پیروى» جهت گیرى «رفتار و روش»، و شکل گیرى «سلوک و عمل» است.

«شیعه مهدى (علیه السلام)» بودن، با گمراهى و بى تفاوتى در برابر انحرافات نمى سازد.

و «انتظار ظهور» داشتن، با ماندن در تاریکى ها و تسلیم در برابر وضع موجود قابل جمع نیست.

اللهم ارزقنا توفیق الطاعة و بعد المعصیة و صدق النیة

و عرفان الحرمة و اکرمنا بالهدى و الاستقامة

آمین یا رب العالمین

اشک شرم غفلت

اماما، عاشق توییم و دوستدار دوستاران تو و خاک پاى منتظران تو، اما فسوسا که خود، خانه دل رابراى انتظار تو مهیا نساخته ایم.

اماما، با مژگان نروبیده ایم گرد راه را، با اشک ، نشسته ایم غبار دل را

اماما، نروبیده ایم غبار گناه از دل ، اما عاشقیم ، نمى دانیم این عشق سوزان ، در کجاى جانمان جاى گرفته که بى تابمان کرده .

اماما، شرمنده ایم که خانه دل را براى حکمرانى تو، پاک نساخته ایم

اماما، از کاروان عاشقان تو، عقب مانده ایم . مرکب راهوار نداریم که به این کاروان شورانگیز، دست یابیم .

اماما، راه ، پیچاپیچ است و پر از گردنه هاى هراس انگیز، ما، بى پا افزار و توشه ، سرگردان .

اماما، خمینى آمد و گزید و برد و ما پس مانده ها و وازده ها، ترسیم که هیچگاه به آن آستان جلال راه نیابیم و غبار شویم و در هوا معلق و سرگردان ، نه آرامشى ، نه قرارى ، نه پناهى و نه منزلى .

اماما، بیم آن را داریم در عمق شب ، گم شویم و گرفتار رهزنان

اماما، مى دانیم که خود، خود را به وادى هول انگیز بلا افکنده ایم ، اما هنوز، کورسویى از چراغ عشق ، در جانمان سو سو مى زند.

اماما، دریا آشنایان ، به عمق دریاى عشق فرو رفتند و ما در ساحل مانده ایم ، نه چشمى که آن همه زیبایى را ببینیم و نه انسى با امواج که با آنها در آمیزیم و نه پرتوى از عشق که به جان حقیقت راه یابیم .

اماما، عشق ، رخى نمود و جلوه اى کرد، ولى ما سرگرم بودیم و از شربت گواراى عشق ، ما را بهره اى نرسد.

اماما، نسیم عشق وزید و ما در غفلت بودیم ، اینکه بى نصیبى از نسیم عشق ، چگونه از این بیابان آتشناک رهایى یابیم و جانهاى پژمرده خود را با نسیم دل انگیز صبح ، شاداب کنیم .

اماما، راه دشوار است و رهزن ، بسیار و عجبا همه در لباس مهر و محبت و راهنما و دل مى سوزانند و به نرمى و گرمى ، راه مى بندند که ما راه مى نمایانیم .

اماما، بوجهل ها، بسیار شده اند. همانان که تا دیروز خسى بودند و اسیر باد، اما اینک که با پایمردى روح خدا، پایبند شدند و استقرار یافتند، به خود مى خوانند.

اماما، ((بولهب ))ها نیز بسیار شده اند. لهیب کینه هاشان ، سرکش است و سوزنده . توان دیدن هیچ زیبایى را ندارند، دوست دارند، همه چیز را خاکستر ببینند.

اماما، ((حمالة الحطب ))ها، روزان و شبان ، هیزم کشى مى کنند، تا آتشهاى کینه ها را بگیرانند و همیشه آنها را سوزنده و سرکش نگهدارند.

اماما، رسوایان و ناخالصان رانده شده ، ناصافان تصفیه شده ، دوچهرگان نقاب افکنده شده ، مرتجعان زمین گیر شده ، کژاندیشان تارانده شده و... در بیغوله ها و تاریک خانه ها پناه گرفته اند و در کار غیبت مردان حاضر در صحنه هاى کارند و جهاد و به سخره گرفتن مردان راسخ در دین .

اماما، فسونگران ، گروه گروه در ویرانه ها گردهم آمده اند و بر گره ها مى دمند، تا گره در کار زمینه سازان انقلاب جهانى تو اندازند و سرعت این حرکت مقدس را کند کنند.

اماما، خدعه ها و ترفندها بسیار به کار بستند و مى بندند تا عاشقان تو را از راهى که برگزیده اند، باز دارند و نگذارند نور حق ، جلوه کند.

اماما، با این همه ، عشق به تو، چنان سوزان است و حرکت آفرین که در جلو راه مردان و زنانى که به عشق تو مى زیند، هیچ مانعى و هیچ بازدارنده اى ، تاب مقاومت ندارد، همه ، مى سوزند و بر باد مى روند.

اماما، تا پیش از طلوع خورشید 57، تصویر روشنى از حرکت جهانى تو نداشتیم که چگونه ملیونها انسان ، سر بر آستان تو مى سایند و به امر تو عاشقانه سر مى دهند و جگر گوشه هاى خود را تقدیم مى دارند، در تو ذوب مى شوند و بسان پولاد، مقاومند، صخره وش جلوى دشمن تو صف مى بندند، زمین زیر گامهایشان ، به لرزه درمى آید، در عین حال چهره هاى آرامى دارند و لبهاى خندان و دستان یتیم نواز و قلبهاى پر از مهر و صفا.

ایمان آوردیم

اما، در فجر 57 و پس از طلوع خورشید گرمابخش در بهمن سرد، به بهار خرم و شاد، که همه آلاله ها در پاى تو مى ریزند، همه گلهاى سرخ سرخ بر تو لبخند مى زنند، همه مرغان نغمه خوان به عشق تو مى سرایند، همه چشمه ها، به عشق تو مى جوشند، گل و گیاه به عشق تو جان مى گیرند و طراوت و شادابى مى یابند، ایمان آوردیم .

ایمان آوردیم که دجال ها رسوا مى شوند.

ایمان آوردیم که سفیانى ها سر به نیست مى شوند.

ایمان آوردیم که فریاد تو، نداى حیات بخش تو، مهرورزیهاى تو، کران تا به کران را در خواهد نوردید و فوج فوج ، به سوى تو خواهند آمد و تو را چو نگینى در آغوش خواهند گرفت

اماما، نسیمى از بوستان عشق تو، در این ملک وزید، حیات آفرید، مردگان را زنده کرد و شورى عظیم انگیخت ، اگر خدا لطف کند و تو از پرده به درآیى و پا در این ملک گذارى و آن نسیم دل انگیز، شبان و روزان بوزد، چه خواهد شد؟ آیا مرگ هم معنى خواهد داشت ؟ یا همه چیز و همه کس ‍ به آب حیات دست خواهند یافت و رقصان و پاى کوبان به سوى وادى ایمن ، وادى بى خزان ، وادى بى مرگ ، ره خواهند سپرد و در آن سرزمین بى گزند، جاودانه خواهند زیست

اماما، به عشق تو، زنده ایم و با اشک فراق تو بی صبرانه منتظریم ، امید آن داریم که به جمع ما، از سر مهر نظر افکنى و و ادرکنی یا صاحب الامر و الزمان که چشم به لطف و عنایت تو داریم آقا جان.   یاحق ( یا علی)